چیزی شبیه شعر

سروده های آدم

معناي زندگي

 

 

           شبيه خواب و خيالي ، شبيه رويايي

اگر چه رفته اي ، اما هميشه اينجايي

به چشم عشق ، تو را غيبتي نمي افتد

چو ماه در دل شب هاي تيره پيدايي

بدون هرم نفس هاي  زندگي بخشت

ني  شكسته  ما ، برنيارد  آوايي

شوم چو قطره اشكي ، به سوي تو جاري

براي  ماهي  قلبم ، تو مثل  دريايي

به جاي كوزه اگر چه شكسته اي دل من

براي من تو هماني ، همان كه ليلايي

من از ازل پي معناي زندگي بودم

تويي كه پاسخ هر پرسشم ز معنايي

درون سينه تپش هاي قلب عاشق من

شهادتي ست بر اين آرزو كه مي آيي

تو را نه ديده ، كه قلبم گرفته در آغوش

اگر چه رفته اي ، اما هميشه اينجايي

 

(ادم)

+ نوشته شده در  دوشنبه 27 مهر 1394ساعت 12:16  توسط آدم ADM 

پايان قصه

 

 

شب است و من و خيابان ... چرا نمي آيي

در انتظارم  و باران ... چرا نمي آيي

هوا هواي  قشنگ  قدم زدن  با  تو

در امتداد  درختان ... چرا  نمي آيي

قرارمان كه همين ساعت و همين جا بود

گذشت ساعتي از آن ... چرا نمي آيي

من و خيال تو و ابر و اشتياق و هراس

دلم گرفته  به  قرآن ... چرا نمي آيي

كلاغ ها همه رفتند ، سوي خانه خود

رسيد قصه به پايان ... چرا نمي آيي

شبيه  شام غريبان  يك  تن  تنها

شب است و من و خيابان...چرا نمي آيي

 

(ادم)

+ نوشته شده در  يکشنبه 26 مهر 1394ساعت 12:03  توسط آدم ADM 

خيال و بي خيالي

 

تو سرخوش تريني و من پر ملال

من عزلت نشين و تو پر شور و حال

تو خورشيد صبحي و من در غروب

تو وقت طلوعي و من در زوال

تو سروي و من بيد خشكيده ام

الف قامت تو و قدم چو دال

تو خندان لبي و منم تلخ روي

تو شيرين بياني و من لال لال

تو مويت پريشان شادي و من

چو مويت پريشان و آشفته حال

من و تو ز دو عالم مختلف

من اهل ضلال و تو اهل كمال

كجا همقدم مي توانیم شدن

من و پاي لنگ و تو و پرّ  و بال

مرا بس ز ديدار تو جرعه اي

منم تشنگي و تو آب زلال

ببرّيم  زنجير  ديوانگي

تو با بي خيالي و من با خيال

(ادم)

+ نوشته شده در  شنبه 25 مهر 1394ساعت 14:49  توسط آدم ADM 

آوار دل

ديگران در كار آب و نان و ما در كار دل

ما هوادار دل  و آنان  پي  انكار  دل

مركز  دايره  هستي  ما چشمان  او

دور رويش در طواف جاودان پرگار دل

بي خبر از دل،نمي دانم چه آمد برسرم

بايد از ديده  بگيرم  گاه گاه  اخبار دل

گفته بودي در دلم پنهان كنم راز تو را

فاش شد در قطره هاي گريه ام اسرار دل

بخت ما انگار چپ افتاده با ما مثل تو

ما  پي  شادي  تو  و  تو پي  آزار دل

آنچنان محو تماشاي شما بودم كه  شد

مثل بدمستان رها از دست من افسار دل

دوري تو لرزه ها انداخت در ارگ دلم

مي شوم  ويران و تو مي ماني و آوار دل

پيش پاي دوست همچون بيد سر خم كرده ام

مي نهد با غمزه هايش بار هي بر بار دل

 

(ادم)

+ نوشته شده در  شنبه 25 مهر 1394ساعت 13:13  توسط آدم ADM 

اخبار عشق

        

          از بي وفايي هاي ياران من خبر دارم

از داستان تلخ هجران خبر دارم

تو آمدي و  ولوله  افتاد  در كوچه

ازهاي و هوي جمع مستان من خبر دارم

آهسته مي رفتي و من پشت سرت بودم

از معني سرو خرامان من خبر دارم

مي رفتي و ديدم كه جان مي رفت همراهت

از هول وقت دادن جان من خبر دارم

زلف تو را ديدم شبي در دست هاي باد

از قصه خواب پريشان من خبر دارم

هم پيچش مو ديدم و هم راز ابرو را

از آن اشارت هاي پنهان من خبر دارم

تا انتهاي عشق همپاي تو هستم من

از طعم شور خط پايان من خبر دارم

سرمي نهم بر مهر دامان تو يك روزي

از مزه شيرين ايمان من خبر دارم

كردم هوس يك سيب سرخ از دست هاي تو

از حيله هاي شخص شيطان من خبر دارم

هستم كنار نرده ها در انتظار تو

از ميله هاي سرد زندان من خبر دارم

غرق گناهم ، ريسمان توبه  در پيشم

از ماجراي نوح و توفان من خبر دارم

(ادم)                     

+ نوشته شده در  شنبه 25 مهر 1394ساعت 11:02  توسط آدم ADM 

عاشق صفرها

 

دل مرده با عشق كاري ندارد

كسي از شما انتظاري ندارد

شمايي كه جز صفرهاي حسابت

براي تو هيچ اعتباري ندارد

تو اهل حسابي نه اهل كتاب

براي تو اين افتخاري ندارد

كسي از مي دل۫ سپردن بنوشد

كه جز قلبش آموزگاري ندارد

تو شاگرد عقلي و در سينه تو

تپش هاي دل هيچ كاري ندارد

به چشم تو،عاشق گدايي ست بيعار

گدايي عاشق كه عاري ندارد

شنيدم كه گفتي خريدار عشقي

ولي عشق را حجره داري ندارد

تو صفري و اينجا نيرزد به چيزي

اگر صفر ، يك ، يار غاري  ندارد

تو آن شوره زاري كه گل بر نياري

كويري كه اصلن بهاري ندارد

تو و عاشقي ؟ دست ازين حيله بردار

بدان عشق، با مرده كاري ندارد

(ادم)

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 مهر 1394ساعت 19:51  توسط آدم ADM 

عشق ، انسان ، شيطان

مقصود هستي نيست جز در عشق پيچيدن

چون كعبه ، دور خانه معشوق چرخيدن

من از تو پرسيدم شروع عشق را، گفتي:

اول بساط عقل را از خانه بر چيدن

گفتم: نشان عاشقي ، خنديدي و گفتي:

از دوست تلخي ديدن و اما نرنجيدن

گفتي چه داري آرزو خنديدم و گفتم:

همراه تو سيب از درخت آرزو چيدن

گفتم كه از عشق انتظارت ،پاسخم دادي:

همچون چراغي بر سياهي نور پاشيدن

گفتي كجاي عاشقي را دوست تر داري

گفتم: نشستن تا سحر روي تو را ديدن

گفتي پس از آن ، آمدم نزديكتر گفتم:

مانند پروانه  گل  روي تو  بوسيدن

گفتي هوس وسواس شيطان است در آدم

گفتم بله ، بايد از اين خناس ترسيدن

پرسيدمت :مرز ميان ما و شيطان چيست

خنديدي و دادي جوابم : عشق ورزيدن!

 

(ادم)

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 مهر 1394ساعت 16:34  توسط آدم ADM 

مرا می شناسی!

 

 

گاه ابراهیمم  آتش را گلستان می کنم

گاه گاهی مثل یوسف میل زندان می کنم

چون سلیمان ، هست در انگشت من انگشتری

که به اعجاز نگینش ، دیو،  انسان می کنم

نیستم عیسا،  ولی انفاس عیسا با من است

قلب های مرده را لبریز از جان می کنم

گر ببیند  زلف بر شانه  پریشان مرا

رخنه در قلب  سیاه ازکفر شیطان می کنم

          مثل بارانی که از گل می کند پر، دشت را

سینه را لبریز از امید و ایمان می کنم

خانه ام چون  گنج ها ، در سينه ویرانه ها

هر که را بر دل نشینم ، خانه ویران می کنم

محفلی دارم ، در آن شاه و گدا هم باده اند

هر دو را از یک سبو مست و پریشان می کنم

گاه تلخی می کنم تا دیده ات گریان شود

گاه لب های تو را از شوق  خندان می کنم

گر چه هر ذره نشانی دارد از من در دلش

باز خود را در هزاران پرده پنهان می کنم

می شناسی ! بارها لبخند بر لب دیدمت

مات مات  لحظه ای بودی که طوفان می کنم

تو به هر نامی که می خواهی ، مرا فریاد کن

من همان عشقم که آتش را گلستان می کنم

 

(ادم)

+ نوشته شده در  دوشنبه 20 مهر 1394ساعت 15:07  توسط آدم ADM 

يك جرعه تماشا!

          بیرون بیار از پشت پرده آفتابت را

از چهره ات بردار یک لحظه نقابت را

مانند مروارید پنهان است ، چشمانت

من دوست دارم آن نگاه در حجابت را

عمری خمار دیدن روی شما بودم

یک جرعه نذرم کن تماشای شرابت را

از چشمه ات گر چه نصیب من نشد چیزی

نوشیده ام یک عمر، در رویا سرابت را

هرگز فراموشش نخواهم کرد، یادت هست

آن دل تپیدن های پر از التهابت را

وقتی که دستم سوي دستت می خزيد آن روز

مي شد بخوانم در دو چشمت اضطرابت را

هر لحظه می پرسيدم که آیا دوستم داری

تا بشنوم از آن لب شیرین جوابت را

یک روز دل دادی ثواب عاشقان بردی

یک شب بیا تکمیل کن کار صوابت را

حتی به عکسی از شما خوشنود خواهم شد

تا کی بگیرم در بغل خالی قابت را

 

(ادم)

+ نوشته شده در  دوشنبه 20 مهر 1394ساعت 10:20  توسط آدم ADM 

افسانه ها!

 

 

تا به كي توصيف گيسوي پريشانت كنم

چند بايد جان و دل قربان چشمانت كنم

قامتت را سرو خوانم ، ابروانت را كمان

قلب عاشق را نشان تير مژگانت كنم

از لبان تو بنوشم جرعه اي آب حيات

هرچه مرواريد، يكجا خرج دندانت كنم

فتنه هاي غمزه ات را حمله قوم مغول

از طريق چشمك ات ، محمود افغانت كنم

خود شوم مجنون  و بنشينم سر كوي شما

دختر گيسو كمند شاه و سلطانت كنم

كعبه ات بينم ، بگردم دور تو هي روز و شب

خانه ات را قبله گاه جمع مستانت كنم

شمس تبريزت ببينم ، عاشق زارت شوم

در فراق تو غزل سازم و ديوانت كنم

خسته ام! خسته از اين بازي ، نمي دانم چرا

همچنان بايد درون قصه پنهانت كنم

دوست دارم من خودم باشم تو هم عين خودت

بي نياز آن كه شمع و ماه تابانت كنم

از بيابان هاي اين افسانه بيرونت كشم

دختر كوله به دوش اين خيابانت كنم

جاي بانوي اثيري غزل بنشانمت

در ميان بازوان خود غزلخوانت كنم

دست هايت را بگيرم در ميان دست خود

در همين لحظه ، همين جا بوسه بارانت كنم

 

(ادم)

 

+ نوشته شده در  يکشنبه 19 مهر 1394ساعت 14:09  توسط آدم ADM 

وعدگاه

از مردمي بجز همين صورت نمانده است

در مردمان عصر ما همت نمانده است

انگار در وجود ما از پا فتادگان

تاب و توان ذره اي حركت نمانده است

گويي كه مقصد جهان آزار مردم است

از فتنه هاي او كسي راحت نمانده است

چندان كه از جفاي او خواري كشيده ايم

در هيچ كس نشاني از عزت نمانده است

نه رويش از زمين و نه بارش از آسمان

در روزگار ذره اي رحمت نمانده است

در كشت زار بي سر و سامان زندگي

يك خوشه نيز خالي از آفت نمانده است

هر در زديم ، پاسخ منفي شنيده ايم

در ذهن ما تفكر مثبت نمانده است

نوميد گوشه اي خزيديم زير بال غم

داريم هزار آرزو ، فرصت نمانده است

پنجاه بار برده ايم اين بار و ديده ايم

در كوله بار عمر جز زحمت نمانده است

شايد كه مي دهد خبر اين روز هاي سخت

چيزي  به  وعدگاه  قيامت  نمانده است!

____

(ادم)

 

+ نوشته شده در  شنبه 18 مهر 1394ساعت 19:31  توسط آدم ADM 

مشتري عشق

          اگر ناز شما جايي خريداري ندارد ، من خريدارم

اگر آن غمزه ها، امروز بازاري ندارد، من خريدارم

مرا  با عاقلان عافيت انديش ،  كاري  نيست

سر شوريده اي كز عاشقي عاري ندارد ، من خريدارم

در اين عصري كه زير بار نامردي كمر خم كرد

جوانمردي كه جز مردانگي باري ندارد، من خريدارم

گمانم از ازل در جستجوي همدلي بودم

دلي شيدا كه دلداري ندارد ، من خريدارم

 

(ادم)

+ نوشته شده در  شنبه 18 مهر 1394ساعت 11:12  توسط آدم ADM 

یار پسندید مرا!!

 

شب و روز مرا همچون شب یلدا پسندیدی

گمانم ، رنج بی پایان برای ما پسندیدی

به بازیمان نمی گیرد کسی ، دانم چرایش را

شبیه خود مرا بی همدم و تنها پسندیدی

همه امروزهایم رنگ تلخی بر خودش دارد

خوشی ها را برای روز پس فردا پسندیدی

مرا نادیده می گیرد غریب و آشنا ، شاید

ز چشم مردمانم  غیب و ناپیدا پسندیدی

تمنایی ندارم از حضور حضرتت چیزی

همین کافی که ما را از همه دنیا پسندیدی!

 

 (ادم)

+ نوشته شده در  چهارشنبه 15 مهر 1394ساعت 11:41  توسط آدم ADM 

مردانه خنديدن

 

 

ويرانه ام ، بر حال اين ويرانه مي خندم

بر تلخي كام خودم رندانه مي خندم

گاهي شبيه مردم فرزانه مي گريم

گاهي شبيه مردم ديوانه مي خندم

مي بينم آن پوسيدگي پاي بستش را

بر نقش ايوان قشنگ خانه مي خندم

تا دردهايم را كنم از ديده ها پنهان

چون مردم بي درد وغم، مستانه مي خندم

شمعم كه مي گريم به حال سرنوشت خود

اما براي خاطر پروانه مي خندم

من عاشقي مستم ، خمار ديدن ليلي

بر حال مستان در ميخانه مي خندم

همچون عقاب تيز پروازم كه بر حال

صيادها و دام ها و دانه مي خندم

وقت هجوم لشكر نامردمي ها هم

گرچه پر از زخمم ، ولي مردانه مي خندم

(ادم)

+ نوشته شده در  چهارشنبه 15 مهر 1394ساعت 10:44  توسط آدم ADM 

دوستت دارم

 

 

 

تو را اي دوست ، اي همدرد تنها  دوستت دارم

شبيه آينه ، پنهان و پيدا دوستت دارم

چگونه در كلامي باز گويم ، بي نهايت را

به قدر عشق ماهي ها به دريا دوستت دارم

نپنداري شدم عاشق ، فقط  فكر و خيالت را

به همراه لب و ابرو و چشم و قد و بالا دوستت دارم

گذشت روزها ، از عشق يك ذره نمي كاهد

شبيه روزهاي پيش ، فردا  دوستت دارم

كجا و كي ندارد ، عشق از اين قصه ها دورست

هميشه، هر زمان، هر وقت، هر جا دوستت دارم

نه سري در سرم دارم ، نه رازي در ميان دل

تو با من دشمني شايد ، من اما  دوستت دارم

 

(ادم)

+ نوشته شده در  دوشنبه 13 مهر 1394ساعت 17:57  توسط آدم ADM 

دل مردگان!

 

 

هميشه زمستان ، بهاري نديدم

در اين شهر دلمرده ياري نديدم

غبار اميدم در آن دورها

همه گرد بود و سواري نديدم

همه مست ، مست غرور و هوس

در اين همرهان سربداري نديدم

اسيران پا بسته روزگارند

كسي را ز خود اختياري نديدم

ندارم اميدي به اين  مردگان

كه در چشم هاشان ، شراري نديدم

برو اي پيام آور عشق ، اينجا

براي تو چشم انتظاري نديدم

كسي را كه باشد شبيه خودم

پر از آتش عشق ، آري نديدم

 

(ادم)

+ نوشته شده در  دوشنبه 13 مهر 1394ساعت 14:53  توسط آدم ADM 

جادوي سياه!

از لحظه اي كه با نگاهت آشنا شدم

معتاد  ديدن دو چشمان  شما  شدم

از كار و بار زندگاني دل بريده ام

بي تو، به هرچه غير تو، بي اعتنا شدم

من بودم و سري پر از سلطاني غرور

عشق آمد و دل مرا برد و گدا شدم

         زل مي زنم به چشم تو، وقتي كه نيستي

با خاطرات  تو از اين زندان رها شدم

هر كس نديد ، جادوي چشم سياه تو

حيران آن شود كه ديوانه چرا شدم

 

(ادم)

+ نوشته شده در  دوشنبه 13 مهر 1394ساعت 16:49  توسط آدم ADM 

عاشقي و زندگي

عاشقي و زندگي

 

گاهي ماه

گاهي ستاره ها

ولي اغلب تو را مي بينم !

.

وقتي پرنده اي آواز مي خواند

در زمزمه رود

حتي در سكوت شب

تو را مي شنوم

.

           قلبم كه تندتر مي تپد

دستانم كه مي لرزند

و قطره هايي كه در چشمانم مي رقصند

مي گويند ؛ عاشقت شده ام

تو هم مي تواني عاشقم باشي !

.

زندگي

بهانه اي ست براي عاشق شدن  ‍!

 

(ادم)

(براي يك دوست مهربان)

+ نوشته شده در  شنبه 11 مهر 1394ساعت 11:51  توسط آدم ADM 

بهانه عشق

 

 

نه چشم تو چو آهو و نه موي تو كمند

چاه ذقن نداري  و لب هاي  همچو قند

نه  قد تو  چو  سرو  و نه ابروي تو كمان

عاشق شدن بهانه مي خواهد،كمي بخند

                       (ادم)

+ نوشته شده در  شنبه 11 مهر 1394ساعت 18:16  توسط آدم ADM 

اميد

 

 

اميد

 

هر آتشي به دل خود ، شرار هم دارد

كنار هر گل خوش رنگ ، خار هم دارد

شب شراب شنيدي كه خوش بود ، آري!

بدان كه تلخي صبح خمار هم دارد

كسي كه طالب گنج است ، خوب مي داند

كه گنج در بغلش ، نيش مار هم دارد

كسي كه زاغ درون قفس نگه دارد

يقين ، حوصلهء قار قار هم دارد

به دلبري دل خود داده اي ، هزار پري

به او رسيدن تو ، انتظار هم دارد

نشسته اي و به حال غبار غمگيني

غبار تيره ، نشان سوار هم دارد

ز هاي و هوي خروشان رود باكي نيست

چو در مسير عبورت ، گدار هم دارد

هر آنكه شيوه آزادگي چو سرو گزيد

هميشه همسفر خويش ، دار هم دارد

 

(ادم)

+ نوشته شده در  چهارشنبه 8 مهر 1394ساعت 14:19  توسط آدم ADM